شنیده ام چنین روزی ، روز میلاد من است
اما گویا سپری شد، بی آنکه بدانم آتش شمع چندمین سال زندگی ام را به خاموشی سپردم
آهنگ اشتیاق دلی درد مند را شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق آزار این رمیده ی سر در کمند را بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان عمریست در هوای تو از آشیان جداست دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام خواهم که جاودانه بنالم به دامنت شاید که جاودانه بمانی کنار من ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت تو آسمان آبی آرامو روشنی من چون کبوتری که پرم در هوای تو یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم با اشک شرم خویش بریزم به پای تو بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب
دوست همان شراب كهنه ايست
كه هر چه بيشتر بماند مستيش بيشتر مهشود. تقديم به كهنه ترين شراب زندگيم از طرف مست ترين رفيق دنيا
این را میفرستم به سلامتی
هر چه گلدونه
به شرطی که شما
باشی و خاکش ماااااااااااااااااااا
بی رنگ رخت زمانه زندان من است
بر هیچ تنی مباد و بر هیچ دلی /
آنچه از غم هجران تو بر جان من است
خو دمو با خیالت راحت كرده بودم دو باره زد به سرم شعر دلتنگی بگم برای دل خو دم شعر غریبی رو بگم
دل به دلدار سپردن کار هردلدار نیست
ما به یار دل میسپاریم دل که قابل دار نیست
تو آنجا بی منو ، من بی تو اینجا
تعداد صفحات : 11