ای عزیزی که به کس جز تو نظر نیست مرا مدتی میگذرد کز تو خبر نیست مرا ای که با تیر مژه قصد هلاکم داری با نشان باش که جز سینه سپر نیست مرا سوخت زآهم دل صیاد ولیکن چه ثمر وقتی از دام رها کرد که پر نیست مرا اندران بزم که منظور نباشد ساقی باده در جام کنم از خون جگر نیست مرا پیش از اینهم سر تو بیخ غزل گویان بود خالی از عشق جز این شیوه هنر نیست
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
نظرسنجی
سلام دوستان شما این وب را در چه حدی میبینید
آمار سایت