اما من خوابم
نمیآید..
البته دیریست
که خوابم نمیآید..
نپرس..
میدانم چرا ...!
ولی دگر توان گفتن من
ندارم....
اما من خوابم
نمیآید..
البته دیریست
که خوابم نمیآید..
نپرس..
میدانم چرا ...!
ولی دگر توان گفتن من
ندارم....
خنديد و گفت كنارتم، تا آخرش، تا پاي جون..
ستاره قشنگي بود، آروم و خیلی مهربون..
ستاره شد عشق منو منم شدم عاشق اون..
اما زياد طول نكشيد عشق من و ستاره جون..
ستاره رفت، با رفتنش منم شدم بي همزبون..
حالا شبا به ياد اون چشم مي دوزم به آسمون..
رنگ گلهای قالی
جای نگاهت بد جوری تو سهنه چشمام خالیه
ابرا همه پیشه منن
اینجا هوا پر از غمه
از غصه هام هر چی بگم جون خودت بازم کمه
دیشب دلم گرفنه بود
رفتم کنار آسمون
فریاد زدم یا تو بیا یا منو پیشت برسون
نوشته های روی شن مهمان اولین موج دریا هستند
اماحکایت های روی سنگ مهمان همیشگی تاریخندو
دوستان خوب حک شدگان روی قلبند و ماندگاران ابدی...
زندگی قصه ی مرد یخ فروشی است که ازاو پرسیدند: فروختی گفت: نخریدند...تمام شد
ای دوست ما همانیم که بایاد تو مستیم هنوز از دوری تو جام به دستیم هنوز در خلوت خود بیاد ما باش که ما درخلوت خود یاد تو هستیم هنوز
هیچ کس اشکی برای ما نریخت هر که با ما بود ازما میگریخت چند روزی هست حالم دیدنیست حالم از این ان پرسیدنیست گاه بر روی زمین زل میزنم گاه بر حافظ تفال میزنم حافظ فالم را گرفت یه غزل امد که حالم را گرفت ما ز یاران چشم یاری داشتیم خو د غلط بود انچه میپنداشتیم
اسوده دلان راغم شوریده سران نیست این طایفه رارنج دیگران نیست ای هم وطنان باری اگر هست ببندیم این ملک اقامتگاه ما رهگذران نیست
میرم تادر میخانه کمی مست کنم
جرعه بالا بزنم انچه نبایست کنم
انقدر مست کنم که اندوه جهانم برود
استکان روی لبم باشد و جانم برود
برود هر که دلش خواست شکایت کند
شهر باید به من الکلی عادت کند
تعداد صفحات : 11