کاشکی تاریکی میرفت فردا میشد
صبح میشد چشمون تو پیدا میشد
لبای ناز تو با قصه ی عشق
مثل گلهای بهاری وا میشد
تا دلم شکوه رو آغاز میکنه.
دیگه اشکم واسه من ناز میکنه
یادته قول دادی پیشم بمونی
قصه ی عشق زیر گوشم بخونی
نمیدونست دل وامونده ی من
که رسم بی وفایی میدونی
تا دلم شکوه رو آغاز میکنه.
دیگه اشکم واسه من ناز میکنه
هنوز از عشق تو لبریزه تنم
عاشق چشمون ناز تومنم
نمیدونم چرا من هم مثل تو
نمیتونم زیر قولم بزنم